تو در تمام دنیا یک نفری،
اما برای بعضی، تمام دنیایی!!
تو در تمام دنیا یک نفری،
اما برای بعضی، تمام دنیایی!!
دوستی من،شبیه باران نیست
که گاهی می آید و گاهی نمی آید
و هر از چند گاهی نیز سیل به پا می کند!!
بل که دوستی من
شبیه هواست
اکسیژن عشق است
همه جا هست
همیشه هست
ساکت و نامحسوس
در اطراف تو
و در وجود تو
روزی زنی بسیار زیبا رو به دانشمندی ممتاز و مشهور نوشت:
فکرش را بکن،اگر من و تو ازدواج بکنیم،فرزندانمان محشر خواهند شد؛محشر.
بچه هایمان به زیبایی من و نبوغ تو خواهند شد!! زیبارویان نابغه!!
دانشمند در جواب او نوشت:
آری،اما این یک روی سکه است،
فکرش را بکن اگر قضیه برعکس شود؛ چه محشری برپا خواهدشد!!!!!!
هر آدمی توی زندگیش کسی رو لازم داره
که شعله کم نور و در حال خاموش شده ی
ذوق و احساسش رو
قبل از اون که کامل خاموش بشه
دوباره براش شعله ور کنه
و روشن نگه داره
آنان که پاره های روح خود را
برای التیام درد دیگران می بخشند
از همه به خـــــــــدا شبیه ترند...
سطحِ توقعتان را نسبت به آدمهاى اطرافتان،
بچسبانید کفِ زمین!
کنار بیایید با خودتان،
که آدمها همین اند؛
قرار نیست همیشه مطابقِ میلِ تو رفتار کنند
یک روز با تو می خندند و
فردایش به زمین خوردنِ تو!
بگردید و آنهایى را که کنارشان
خودِ واقعىِ تان هستید پیدا کنید!
آنهایى که مجبور نیستید کنارشان نقش بازى کنید
که مبادا فردا روزى برایتان حرف دربیاورند ...
لبخند بزنید
به تمامِ آنهایى که زندگیشان را گذاشته اند براى آزار دادنتان
باور کنید هیچ چیز به اندازه ى لبخندِ شما،
معادلاتشان را بهم نمی ریزد!
آسمان قلبش گرفته، روسری را باز کن
گیس بر صورت بچرخان و خسوف آغاز کن
ای که چشم مشکی تو چشمه ی شعر سپید
گونه ات را وقف این مرد غزل پرداز کن
لب به لب هایم بده با بوسه ی شیرین خود
در گلوی تلخ من فالوده ی شیراز کن
تار گیتارم دگر امشب برایم کوک نیست
تار موهای بلندت را برایم ساز کن
شکوه بسیار و عزیزم وقتِ بوسیدن کم است
امشبی در شکوه کردن های خود ایجاز کن
سوال اول:
شما به طرف خانه کسی که دوست دارید می روید.
دو راه برای رسیدن به آنجا وجود دارد:
یکی کوتاه و مستقیم است که شما را سریع به مقصد می رساند ولی خیلی ساده و خسته کننده ست.
اما راه دوم به طور قابل ملاحظه ای طولانی تر است ولی پر از مناظر زیبا و جالب است.
حال شما کدام راه را برای رسیدن به خانه محبوبتان انتخاب می کنید؟ راه کوتاه یا بلند؟
سوال دوم:
در راه دو بوته گل رز می بینید.
یکی پر از رزهای قرمز و دیگری پر از رزهای سفید.
شما تصمیم می گیرید ۲۰ شاخه از رزها را برای او بچینید.
چند تا را سفید و چند تا را قرمز انتخاب می کنید
(شما می توانید همه 20 شاخه را از یک رنگ یا از ترکیب دو رنگ انتخاب کنید)
سوال سوم:
بالاخره شما به خانه او می رسید.
یکی از افراد خانواده در را بر روی شما باز می کند.
شما می توانید از آنها بخواهید که دوستتان را صدا بزند.
یا اینکه خودتان او را خبر کنید.
حالا چکار می کنید؟
سوال چهارم:
شما وارد منزل شده به اتاق او می روید ولی کسی آنجا نیست.
پس تصمیم می گیرید رزها را همان جا بگذارید.
حال، ترجیح می دهید آنها را لب پنجره بگذارید یا روی تخت؟
سوال پنجم:
شب می شود شما و او هر کدام در اتاق های جداگانه ای می خوابید.
صبح زمانی که بیدار شدید به اتاق او می روید:
به نظر شما وقتی که آنجا می روید او خواب است یا بیدار؟
سوال آخر:
وقت برگشتن به خانه است
آیا راه کوتاه و ساده را انتخاب می کنید؟
یا ترجیح می دهید از راه طولانی و جالب تر برگردید؟
آدمهای دنیای هر کس دو دسته هستند:
آدمهای داشته و نداشته.
آدمهای داشته همان کسانی هستند که هر روز میبینیشان، چشم توی چشم شان میشوی ،کنارشان غذا میخوری، راه میروی و حتی میخندی؛ آدمهای داشته یعنی همان آدمهای روزمره!
اما
دسته دوم آدمهای نداشته هستند؛همانها که حسرت داشتنشان توی دلت مدام بالا و پایین می شود، اما نباید که داشته باشیشان!
چون اگر به تو تعلق داشته باشند، میشوند آدم روزمره!
اصلا قشنگی این آدمها به نداشتنشان است.
باید از دور نگاهشان کنی...
بعد بودنشان را قاب بگیری و بچسبانی بهترین جای دلت!
واقعیت این است که ما بیشتر از آدمهای داشته، با آدمهای نداشتهمان زندگی میکنیم.
همینها هستند که به زندگیمان عمق میبخشند.
همینها هستند که امید را در دلمان زنده میکنند و زنده نگه می دارند.
گریه و خندهمان را می فهمند و سکوتمان را ترجمه میکنند.
نداشتن این آدمها درد دارد، اما قشنگی زندگی به نداشتن همین آدمهاست...
به این است که از دور نگاهشان کنی و لبخند بزنی و بگویی:
آدم نداشته! اگر بدانی ...!!