سلام بر نیکان گرامی
صبح بخیر ، ممنونم از پاسخ.
حقیقت من کار شما را در معرفی درک کردم و اتفاقا خیلی خوبست. نه، بجز کار من که تأسیس زبان آنهم با پشتوانههای دیگر کتبی که باید بنویسم. برایم جالب بود که به یکی از بچهها نیز برای شناخت شعر نو ، اثری خارجی را معرفی کردی.
اصلا هم بد نیست. مبادا ما را محروم کنی! همین الان داشتم از سوسور می خواندم که دال و مدلول چگونه است و اینکه میگه چرا زبانها دقیقا معادل معنایی کلمات ندارند ؟ و اینکه زبان کد پذیر هست.
نیکان جان کدپذیری را کاملا بلدم ولی باید مطالبی بصورت کتاب برای اقناع قبلش بنویسم وگرنه سخت پذیرفته میشود.
همچنین من خیلی موارد دیگر را باید بنویسم سپس دست به این امر خطیر می زنم که معلوم نیست توفیق و مورد عنایت قرار بگیرد یا نه؟
ولی برای آنکه روزگاری در آینده ، ملتهای آسیا خودشان زبانی ساختگی ولی با اشتراکات داشته باشند و بدنبال زبانهای ساختگی اروپایی نروند که این موجب حقارت و عدم پیشرفت می شود که حتما دلایل آنرا با شرح کامل خواهم نوشت.
نه ، آقا ، این چه حرفیه ، من کتابهای معرفی شده را دانلود کردم و دارم می خوانم. حرف شما برایم خیلی مهمه! اعتبار داره، همچنین بله در آثاری قسمتی از سخنانشان را خواندهام.
تشکر
راستی چه خبر؟
سلام نیکان گرامی
در پاسخ های همینجا و همینطور به من همیشه بجز مواردی اندک ، کتب نوشته اروپائیان را معرفی میکنی. من خودت آثار آلمان و بخصوص دو کشور فرانسه و تاریخدانان روس را حتما معرفی میکنم حتی با وجود اشکالاتی که دارند. دوست دلیل معرفی شما را بدانم.
ما در قرن گذشته و همین قرن ، هرچه داشتیم فقط ترجمه هست که برخی هم خیلی ناقصند و پویایی ندارند. ولی آثار گذشته مثل شمس قیس راضی نیز داریم که با چه مهارتی توضیح می دهد. چرا به این نویسندگان خیلی کم اشاره می کنید.
با دلایل متقن و غیر متقن ، شنوایم.
سلام بر نیکان گرامی
همیشه سری میزنم و از نظرات دیگران می خوانم.
خواستم بگم که دیگه سخت نگیرید.
یک شعر بود ، خواندیم و تازه شدیم.
بالاخره دوست داشتن ، ابعاد مختلف داره ، حالا حکیمانه و.... شاعر هم همه را نمی تواند در شعرش بگنجاند.
از نظردهندگان یکی از دوستان مثل قدیم خودم فکر میکند. البته من اوزان می دانستم و می گفتم. ایشان را نمی دانم.
خوب ، چندروزه نیستم. آخه سرم خیلی شلوغ بود. اما آرام آرام حل مسئله کردم و در خدمتم.
اما دکتر حسین الهی قمشه ای این طور میگه:
کسی را دوست بدار که دوستت دارد
حتی اگر غلام درگاهت باشد
دست بکش از دوست داشتن کسی که دوستت ندارد
حتی اگر سلطان قلبت باشد
فراموش نکن
زمان آدم وفادار را مشخص می کند نه زبان
اصلا شعر نو شعر نیست. شعر باید قافیه داشته باشه. وزن داشته باشه . این دلنوشته است.
میگوید دوستت دارم حتی اگر دوست م نداشته باشی.
هرچقدر قسمت دوست نداشته باشی، به آینده برگردد، قشنگ تر است.
یعنی دوست دارم، بدون طمع محبت ت در آینده.
این نگاه بهتر است.
تا اینکه بگوییم، تو دوستم نداشتی، ولی من دوست دارم.
هر دو خوب است، ولی حالت اول بدون طمع تر است.
بنابراین، شهر پخته تر بود اگر در ادامه اشاره میکرد که مقصودم از آن، به آینده بر میگردد.
دوست داشتن ت در رگ هایم برای همیشه جاریست.
فرق رو نگاه!
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل، آفرین دل، مرحبا دل!
ز دستش یکدم آسایش ندارم
نمی دانم چه باید کرد با دل؟
هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت از راه خطا دل
بچشمانت مرا دل مبتلا کرد
فلاکت دل، مصیبت دل، بلا دل
از این دل داد من بستان خدایا
ز دستش تا به کی گویم خدا دل
درون سینه آهی هم ندارد
فقیرو عاجز و بی دست و پا دل
بشد خاک و ز کویت برنخیزد
زهی ثابت قدم دل، با وفا دل
ز عقل و دل دگر از من مپرسید
چو عشق آمد کجا عقل و کجا دل؟
تو لاهوتی ز دل نالی دل از تو
حیا کن یا تو ساکت باش یا دل
«اقبال لاهوتی»
سلامی با تأخیر ولی مجدد
خوب! پیش خودم هر پنجشنبه میگم که بعداز ساعت دوازده دیگه کامنت نگذارم. شاید چون آخر هفته هست بخواهی زودتر کارت تعطیل کنی یا بقول بچههای دانشگاه : خسته نباشید استاد! « شوخی و چشمک » ، راستی چه دورانی بود ولی حقیقتا الان بامزه هست و زمان خودش اصلا احساس خوبی نداشتم ولی چون گذشته هست میگیم یادش بخیر. مثل همان کامنت قبلی ام که هرچیز کهن باشد پس......
کلامت کاملا درسته ، لذت بردم.
البته کاستاندا در مورد شمن و شمنیسم می نوشت و البته فلسفه و...
شمن ، بسیار مورد توجه مردم است. من خودم در مورد شمنیسم در مغولستان و ترکهای اورخون و حتی شمن باوری در آتیلای هون و البته چنگیزخان مغول می نوشتم و یا حرف می زدم همه بگونهای سحر شده نگاهم می کردند.
در شاهنامه هم گیاهی به نام هوم وجود دارد که مثل مواد شمنیسم کاربرد دارد. و یا حَنف هندی که الموتیان استفاده می کردند. البته اینجا فقط ماده مخدره را می گویم وگرنه الموتیان شیعه اسماعیلی بودند نه شمن باور.
خوب حالا شاید پرسیده بشه که آقا شمن چه ربط به مغولها و آمریکا ؟ بعدا در مورد « هندیشمرگان » و غیره صحبت می کنیم.
خوب ، بعد از جنگ ، هلیکوپتر از روی کرمانشاه ساعت ۱۲ ظهر می گذشت. ما هم با صدای هلیکوپتر شاد می شدیم که یک ساعت دیگه خونه ایم. « عجیبا رضایت ، خنده هم از یاد نره »
پس نطق کوتاه میکنم وگرنه می خواستم کلی بنویسم.
حتما زیگموند فروید رو باید با هم بررسی کنیم.
پنجشنبه و جمعه خیلی خوبی داشته باشی. این کامنت آخر بود. تا شنبه و دیداری تازه ، بسلامت باشی دوست خوبم.
سلام مجدد خدمت نیکان گرامی
کار بسیار خوبی کردی. واقعا بعد از پستهای زمخت و پر تفکر ، یک پست نرم که لطافت روح و جسم بده نه تنها ضروریست بلکه واجب و مسلم!
یک موضوعی بذهنم رسید. کاملا درسته که خیلیها به دلایلی از دوست داشتن طفره می روند. گاهی اوقات هم فردی ، پیش خودش می گوید که : مشکلات و درگیریهای من زیاده ، بهتره دیگری را داخل نکنم. پس بخاطر دوست داشتن حقیقی از دوست و دوست داشتن ها می گذرد.
گاهی اوقات هم نگاههای زیگموند فرویدی ، همان سوظن باعث عدم دوست داشتن میشه.
ای بابا ، پست رو دارم خشن میکنم.
پس بگذریم.
آقا من می دانستم یکروز مانده به آخر مردادماه! پس حساب نیست! من چون روز جمعه نیستی نوشتم آخرین روز.
شعر واقعا زیبا بود.
در مورد وزن ، نگاه قدیمم را کنار گذاشتم چون همه مثل خودم نمی توانند عمری بخوانند تا تازه وزن یاد بگیرند و آنهمه بیان احساسات و غیره را کنار بگذارند. اکنون سخت نمی گیرم. نه بر خود و نه بر دیگران.
درسته ، پاییز را فصل عاشقان گفتهاند. کاملا درست.
نیکان ارجمندم ! یه سوال ؟
واقعا متولدین پاییز فرزندان نوحند یعنی در شرایط مناسب ، عمر طولانی دارند ؟ البته من دنبال عمر زیاد نیستم ، عمر با عزتش خوبه! فقط دوست دارم بپرسم.
یک مورد هم بگم.
البته هنوزهم میان عروض مثل شاهکارهای مولوی و نظامی و فردوسی ، با امروزه بالاخره تفاوتی قائلم.
این مورد فقط در من یا ایرانیان نیست بلکه در کل دنیا همینه! یادم هست مستندی در مورد اروپا می دیدم که می گفت : در اروپا ، همه چیز چون قدیمی نباشد ارزش ندارد مگر آنکه معنویت با خود داشته باشد. هرچیز که کهن است لاجرم ارزشمند است و تمام.
البته نقل به مضمون کردم.
پاسخ کامل شما را می طلبد. پس کمی سکوت میکنم.
دقایقی پیش ساعت ده بود و وقتیکه شش صبح بیدار شدم گفتم کاش امروز تا ده می خوابیدم ولی الان راضیم از این بیداری.
زیاد از شعر نو خوشم نمیاد.
سلام بر نیکان گرامی
اینجور دوست داشتنی ، تاریخ انقضا ندارد. طبق خود سروده زمان و مکان هم نداره. بهانه نمک این دوست داشتنه ، گاهی با بهانه ، گاهی بی بهانه! اینجور دوست داشتنی چقدر شیرین و تراژدیک هست. دوست داشتنی بدون قید و شرط!
زمانی برای شعر بدون وزن عروضی ، ارزشی قائل نبودم ولی بمرور که خواندم فهمیدم که خیلی از دل برمیاد. سوز و حرف داره برای بیان! ( منظورم نیما و سپهری و غیره نیست ، جدیدی ها ) ساده ولی عالی.
البته برای خواندن اینجور شعرها ، باید عمری گذشته باشد تا با آهنگ لازمه و درک از شعر نو که اغلب بریده بریده است ( همانند اکنون خیلیها ، شرایط زندگی و دل شکسته و... ) خوانده شود.
از اینکه بی قید و شرط ، یکی دوستت داشته باشد خیلی هست.
صبح آخر مردادت بخیر. عجب شعری بود.
واقعا ، پاییزی بود. یکماه دیگر پاییز می رسد و.....
پاییزی ام ولی از پاییز زیاد خوشم نمیاد. بقول معروف : در پاییز همه دلها می شکند!
بسیار زیبا بود
شعر زیبایی ست
شعر نو همیشه مخالفانی داشته
بعد از اینکه نیما یوشیج اولین شعرش رو خواند
مورد مخالفت بسیاری از طرفداران شعر سنتی قرار گرفت
که از جمله ی آنها می توان به دکتر مهدی حمیدی شیرازی اشاره کرد
ایشان معتقد بود که شعر نو وزن و قافیه ندارد و سرودنش برای هرکسی راحت است
و اگر از شاعران شعر نو بخواهیم که شعری مانند غزلیات حافظ بسرایند نمی توانند