یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز می گذارم که
یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود، رنگارنگ، از همه رنگ!
یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و
هیچ آسیاب آرامی بی طوفان.
سطحِ توقعتان را نسبت به آدمهاى اطرافتان،
بچسبانید کفِ زمین!
کنار بیایید با خودتان،
که آدمها همین اند؛
قرار نیست همیشه مطابقِ میلِ تو رفتار کنند
یک روز با تو می خندند و
فردایش به زمین خوردنِ تو!
بگردید و آنهایى را که کنارشان
خودِ واقعىِ تان هستید پیدا کنید!
آنهایى که مجبور نیستید کنارشان نقش بازى کنید
که مبادا فردا روزى برایتان حرف دربیاورند ...
لبخند بزنید
به تمامِ آنهایى که زندگیشان را گذاشته اند براى آزار دادنتان
باور کنید هیچ چیز به اندازه ى لبخندِ شما،
معادلاتشان را بهم نمی ریزد!