آدم های داشته و نداشته!!!
آدمهای دنیای هر کس دو دسته هستند:
آدمهای داشته و نداشته.
آدمهای داشته همان کسانی هستند که هر روز میبینیشان، چشم توی چشم شان میشوی ،کنارشان غذا میخوری، راه میروی و حتی میخندی؛ آدمهای داشته یعنی همان آدمهای روزمره!
اما
دسته دوم آدمهای نداشته هستند؛همانها که حسرت داشتنشان توی دلت مدام بالا و پایین می شود، اما نباید که داشته باشیشان!
چون اگر به تو تعلق داشته باشند، میشوند آدم روزمره!
اصلا قشنگی این آدمها به نداشتنشان است.
باید از دور نگاهشان کنی...
بعد بودنشان را قاب بگیری و بچسبانی بهترین جای دلت!
واقعیت این است که ما بیشتر از آدمهای داشته، با آدمهای نداشتهمان زندگی میکنیم.
همینها هستند که به زندگیمان عمق میبخشند.
همینها هستند که امید را در دلمان زنده میکنند و زنده نگه می دارند.
گریه و خندهمان را می فهمند و سکوتمان را ترجمه میکنند.
نداشتن این آدمها درد دارد، اما قشنگی زندگی به نداشتن همین آدمهاست...
به این است که از دور نگاهشان کنی و لبخند بزنی و بگویی:
آدم نداشته! اگر بدانی ...!!
شاید یکی از مشکلات ما آدمها این باشد که علاقهی عجیبی به اسطوره سازی داریم، در هر چیز به دنبال نهایت کمالش میرویم که البته مطابق با ذات ما آدمهاست، از هر چیز دوست داریم ماوراییاش را داشته باشیم، از عیب و نقص و کمبود همواره فراری هستیم. همین باعث میشود گاهی آدمیانی را از دور ببینیم و از همان فاصله عیب و نقصهایشان به چشممان نیایند، از آن فاصله به وضوح عیوب را نبینیم و همان آدم برایمان اسطوره شود. اسطورهای که دست ما از دامانش کوتاه است و نخواهیم نزدیکش شویم؛ با اینکه در دلمان برای نزدیک شدن به او در تب و تابیم. شاید میترسیم به او نزدیک شویم... میترسیم که او ما را پس بزند و از همان دور هم دیگر نتوانیم ببینیمش... یا شاید میترسیم اگر به او نزدیک شویم، عیب و نقصهایش را به عیان ببینیم و اینگونه بتی را که در عرش ساخته بودیم ناگهان به قعر زمین کوبیده شود و در مقابل چشمانمان تکهتکه گردد... یا شاید میترسیم اگر به او نزدیک شویم، ببینیم که او هم یک آدم عادی و معمولی است که تنها در برخی ویژگیها با دیگران تفاوت دارد و در هر حال پر است از روزمرگیها و عاداتی که هر انسانی به اقتضای زندگی دنیاییاش ممکن است درگیرشان باشد.
اینطور میشود که دیگر از بودن با همه لذت نمیبریم، مدام و در به در به دنبال آدمهایی هستیم که دستنیافتنی باشند، که "نداشته" باشند، تا عطش بینهایتطلبی و شوق به جاودانگی ما را ارضا نمایند. غاقل از اینکه شاید همین آدمهای داشته، معمولی و قابل دسترس اطرافمان حاضرند هر چه دارند و ندارند بدهند که تنها یک نگاه از سر محبت ما را داشته باشند ... اما ما همچنان چشممان به آن دور دستهای دست نیافتنیست...