چهار زوآ بیان گر چهار جوهر سازنده ی انسان :
هوش
حس
تخیل
و
غریزه
است.
به نظر شما از میان این چهار جوهر،کدام جوهری تر است؟
چهار زوآ بیان گر چهار جوهر سازنده ی انسان :
هوش
حس
تخیل
و
غریزه
است.
به نظر شما از میان این چهار جوهر،کدام جوهری تر است؟
دکتر ویکتورفرانکل،روانپزشک انسان گرا و پایه گذار مکتب معنا درمانی؛ عشق را براساس ماهیت درونی انسان به سه مرتبه تقسیم میکند:
1. عشق جنسی، 2. عشق روانی یا شهوی و 3. عشق روحانی.
1- عشق جسمی(جنسی):
در این مرحله، عاشق در بیرونیترین لایه ی وجودی معشوق، یعنی لایه ی جسمانی و غریزی او، نفوذ میکند و فقط در بند جسم و غریزه است.
فرانکل میگوید: «ما نشان میدهیم که چگونه انسان بهعنوان عاشق، میتواند نسبت به ساختار چندلایهای وجود آدمی واکنشی متفاوت نشان دهد؛ زیرا در آدمی سه لایه ی جسمانی، روانی روحانی وجود دارد ، در این حالت هم سه نگرش احتمالی موجود است. ابتداییترین نگرش، معطوف به خارجیترین لایه (جسمانی) است. این لایه نگرش جنسی است. اتفاق میافتد که ظاهر جسمانی شخص دیگر (یار) از نظر جنسی تحریک کننده باشد و این تحریک کنندگی، سائق جنسی را در شخصی که از نظر جنسی مستعد است، به کار اندازد و مستقیماً بر موجودیت جسمانی او اثر گذارد در این صورت شخص در حالت هیجان جسمانی است».
2- عشق روانی (شهوی):
در این مرحله، عشقورزی عاشق از مرحلة جسمی عبور میکند و در روان معشوق نفوذ میکند. فرانکل در این مورد چنین میگوید:
«یک گام بالاتر از عشق جنسی، نگرههای شهوی نسبت به یار است. شخص مستعد عشق شهوانی به مفهوم ویژه کلمه «شهوی» ، فقط از نظر جنسی به هیجان نیامده است بل که اگر ما موجودیت جسمانی یار را بهعنوان بیرونیترین لایه ی او تصور کنیم، میتوان گفت که عشقورزی در این مرحله در لایه ی عمقیتر بعدی نفوذ میکند و وارد ساختار روانی یار میشود. این نوع عشق مشابه همان چیزی است که عامه مردم آن را «خاطرخواهی» مینامند و ما خاطرخواه ویژگیهای روانی یار شدهایم. در این مرحله از عشق، دیگر شخص در حالت هیجان جسمانی صِرف نیست بل که هیجان روانیاش تحریک شده است. تحریک با روان ویژه (نه یگانه) یار و بهتر بگوییم با صفتهای مَنِشی ویژه ی یار تحریک شده است. پس نگره ی شهوانی، نگره به خاطرخواهی، معطوف به وجود روانی است اما این نوع عشق هم تا عمق وجود یار نفوذ نمیکند. نفوذ در عمق وجود یار با عشق روحانی است».
3- عشق روحانی:
در این مرحله از عشق، عشقورزی از لایههای جسمانی و روانی معشوق میگذرد و در روح او نفوذ میکند؛ بهگونهای که عاشق صفات معشوق را پیدا کرده خود را فراموش میکند.
فرانکل میگوید: «عشق روحانی، تنها شیوهای است که با آن میتوان به اعماق وجود انسانی دیگر دست یافت و هیچکس توان آن را ندارد که جز از راه عشق به جوهر وجودی انسانی دیگر راه یابد. عشق ورزیدن نشانه ارتباط یافتن با دیگری بهعنوان شخصی روحانی است. جنبه ی روحانی عشق است که ما را یاری میدهد تا صفات اصلی و ویژگیهای واقعی محبوب را ببینیم و حتی چیزی را که بالقوه در اوست و باید شکوفا گردد، درک کنیم».
فرانکل معنویت را از ویژگیهای انسان میداند و معتقد است که وجدان و عشق از رهگذر معنویت مایه میگیرند. به عبارت دیگر، او یکی از راههای معنا بخشیدن به زندگی را درک و دریافتن فرد دیگری از راه عشق میداند که موجب میشود انسان از خود فراتر رود و به این طریق درد و رنج خود را فراموش کند؛ کاری که خودش در زندان تجربه میکند. او در سختترین شرایط و در گرمای شدید آفتاب، در حین کار کردن، زمانی که از خستگی مفرط کلافه شده است، از خود فراتر میرود. به زنش فکر میکند و خود را در خانه میبیند. به گونهای که تا غروب نه متوجه سختی کار میشود و نه درد و رنج و شدت گرما را بالای سر خود حس میکند.
برگرفته از:پزشک و روح
-کی یر کگور:
انسان می تواند به نیروی خویش،به یک قهرمان تراژدی تبدیل شود،اما نه به یک شهسوار ایمان.
وقتی انسانی به راهی – به راه دشوار قهرمان تراژدی – گام نهد،بسیاری کسان می توانند به او اندرز دهند. اما به کسی که در کوره راه ایمان ره می سپارد،هیچ کس نمی تواند اندرز دهد،هیچ کس نمی تواند او را درک کند.
-تاگور:
انسان،برخوردار از احساسی است که به حق،معرّف چیزی است بیش از او.
آگاه است که ناقص نیست،ناتمام است. می داند که معنای دیگری دارد که باید محقَّق گردد.
-افلاطون:
کسی که بخواهد راه عشق را درست بپیماید،در جوانی به صورتی زیبا دل بندد.
اگر رهبرش راه درست را به او نمایانده باشد،دل به یک معشوق خواهد بست.
-عزیزالدین نسقی:
ای درویش، از تو تا خدا راه نیست، اگر هست،راه تویی؛
خود را از میان بردار، تا راه نماند.
-امیر رضایی:
اگر انسان تحول نیافته باشد و به سراغ هر نوع اندیشه ی عرفانی برود،
جسم آن را می گیرد؛
اما به روحش نمی تواند دست یابد، جوهرش را نمی تواند بفهمد.
هارولد بور از دانشگاه ییل برای اولین بار با انجام یک آزمایش ساده ، به وجود میدان در اطراف موجود زنده پی برد. او با توجه به یک مولد الکتریکی که در آن آهنربا در داخل سیم پیچ دوران می کند و جریان تولید می کند، سمندری را در یک ظرف آب نمک قرار داد و ظرف را به دور سمندر چرخاند. الکترودهایی که در این ظرف وجود داشتند و به یکی گالوانومتر حساس متصل شده بودند، یک جریان متناوب را نشان دادند.
هنگامی که بور این آزمایش را بدون سمندر انجام داد، گالوانومتر هیچ جریانی را نشان نداد. این بدان معنی بود که در اطراف موجودات زنده میدانی وجود دارد که خاصیت مغناطیسی هم دارد. بور این وسیله را بر روی دانشجویان داوطلب خود امتحان کرد و مشاهده کرد این میدان در بدن انسان نیز وجود داردو کاملا تابع از رویدادهای اساسی زیست شناختی بدن است.
او این میدان را میدان حیاتی نامید، زیرا هرگاه حیات از بین برود میدان حیاتی نیز از بین می رود به طوری که یک سمندر مرده در دستگاه بود هیچ پتانسیلی را به وجود نمی آورد.
امواج بتا (Beta ) : (37-13 هرتز) «هوشیاری کامل»
بیشتر لحظات بیداری خود را در حالت بتا به سر میبریم که در آن امواج مغزی با فرکانس ۱۳ – ۳۷ هرتز مرتعش میشود. در حالت بتا، توجه ما بر دنیای بیرون و افکار روزمره و به تعریفی بر فعالیتهای منطقی نیمکره چپ مغزمان متمرکز است.
کنشهای پیچیده ذهنی مانند سخن گفتن، بحث کردن ، فکر انتزاعی فوقالعاده، هشیاری، تمرکز، پایداری هیجانی، محاسبات ریاضی، و افزایش متابولیسم با غلبه موج بتا در مغز بروز میکند. در این حالت شما کاملاً بیدار و هوشیار هستید و برای کار و معادلات ذهنی آماده میباشید. امواج مغزی بتا به شما در امتحان دادن, تجزیهوتحلیل اطلاعات و فعالیت بدنی کمک میکند.
کارایی و تمرکزانسان با استفاده از امواج بتا افزایش می یابد. این امواج سطح هوشیاری انسان را بالا برده و او را برای فعالیتهای ذهنی و بدنی مانند امتحانات و یا مسابقات ورزشی آماده میسازد.
در بتای پایین تواناییهای توجه افزایش مییابد و فرد قادر به توجه بیشتر که عامل بسیار مهمی در ادراک یادگیری است، میگردد. این توانایی توجه، در امواج آلفا بیشتر و در امواج تتا به اوج خود میرسد. با توجه به این واقعیت میتوان از هیپنوتیزم ، برای نوعی آموزش برتر همراه با توجه و ادراک قویتر و حافظهای نیرومندتر ، بهرهمند شد و نتیجه آموزش را تا چند برابر افزایش داد. زیرا :
-در این حالات فرد از تنشها، انقباضات و استرسهای جسمانی و روانی به دور است.
-دارای آرامش و نوعی سکوت و سکون درونی متمرکزشده است.
-دارای حضور ذهنی و توجه نیرومندتری است.
-بهنوعی دستیابیاش به ضمیر نیمه آگاه و استفاده از مخازن حافظه سریعتر و بیشتر صورت میگیرد.
-دارای قدرت تصویرسازی قویتری جهت ایجاد یا فعال کردن حافظه تصویری است.
-انرژی و آمادگی روانی بیشتری برای آموزش دارد.
ازاینروش میتوان در زمینههای فوقالعاده متنوعی بهره گرفت. ازجمله:
-برنامهریزیهای مدیریتی و کاری که بهدقت، سکوت و آرامش نیاز دارد.
-تعمق در حل یک مسئله پیچیده.
-مرور درسها و یا مرور کارهای انجامشده درگذشته، یادآوری خاطرات.
-آموزش شیوههای جدید زندگی.
-آموزش زبانهای خارجی، بهخصوص مکالمه در مدت کوتاه.
-آموزش تکنیکهای اعتمادبهنفس و ابراز وجود.
-آموزش ارتباطات مؤثر.
-هنرهای تجسمی و برنامهریزیهای گرافیکی و سایر مهارتهای مرتبط با خلاقیتهای ذهنی.
-ایجاد آرامش و تمرکز برتر.
-درمانهای مختلف روانپزشکی منجمله حساسیتزداییها، شناخت درمانیها و جرأت آموزی.
-فائق آمدن بر عادات مضر و ناپسند.
-فائق آمدن بر دردها و کنترل شرایط بدنی.
-فهم و شناخت برخی از تجربیات مرتبط با ادراکات فراحسی.
امواج آلفا (Alpha) : ( 12-8 هرتز ) «حالت ریلکس جسمانی»
امواج آلفا بین 12-8 هرتز فرکانس تولید می کند.مغز انسان هنگامیکه چشمان خود را میبندد و به حالت آرامش می رسد ، امواج آلفای زیادی بهویژه در ناحیه پسسری تولید میکند. همچنین هنگام تفریح و لذت بردن از محیط اطراف غلبه با موج آلفاست. امواج آلفا در زمان و شکل مناسب سبب دستیابی به عملکرد بهینه، کاهش اضطراب، تقویت سیستم ایمنی، تفکر مثبت، یکپارچگی ذهن و بدن، شهود، درون اندیشی، تعادل هیجانی، احساس سرخوشی، آگاهی درونی و افزایش ترشح سروتونین میشود.
وضعیت آلفا دارای لذتبخشترین و آرامترین حالت بدنی انسان است که در آن وضعیت استرس کاهش مییابد و باعث افزایش آرامش و سطح بالای خلاقیت میگردد. مغز هنرمندان، موسیقیدانان و ورزشکاران در تولید امواج آلفا فوقالعاده پرکار است. امواج مغزی آلفا با کاهش سطح کورتیزول باعث افزایش سیستم ایمنی بدن و درنتیجه رفع خستگی و استرس ناشی از کار و فعالیت روزانه میگردد. تجسم خلاق و پیدا کردن ایدههای ناب ذهنی همگی از معجزات وضعیت آلفا میباشند.
امواج آلفا شمارا به وضعیت آلفا برده، سطح هورمون کورتیزول را پایین برده و سیستم ایمنی بدن را در مقابل فشارهای عصبی تقویت مینماید. این امواج همچنین باعث ترشح ملاتونین در بدن میگردد که به بهبود خواب نیز کمک میکند.
از حدود یک و نیم سالگی امواج آلفا کموبیش پیدا میشوند که با تکامل این امواج قدرت فراگیری مغز بیشتر میشود و نیمکره راست مغز بیشتر مورداستفاده قرار میگیرد. امواج آلفا در ۶ و۷ سالگی بیشترین امواج مغزی هستند و اگر در همین سنین به کودک بیاموزیم که از هر دو نیمکره مغز برای فکر کردن استفاده کند این قدرت برای تمامی عمر نزد او باقی خواهد ماند. ولی معمولاً کودک چنین شانسی ندارد و استفاده او از نیمکره راست بهتدریج کم میشود، بهنحویکه ۹۰ درصد انسانها در سنین بلوغ و پسازآن فقط از نیمکره چپ مغز برای فکر کردن استفاده میکنند.
امواج آلفا مانند پلی آگاهی و ناخودآگاه یا فرا آگاهی را به هم متصل میکنند. آلفا در حقیقت دروازه ورود وضعیتهای عمیقتر آگاهی میباشد. در آلفا ما شروع به دستیابی به ثروت عظیم خلاقیت میکنیم که درست در زیر سطح هوشیاری آگاه ما قرارگرفته است.
ما در آلفا در بالاترین حالت تلقینپذیری قرار داریم. در زمان هیپنوتیزم در حالت آلفا قرار میگیریم . بیست دقیقه قبل از خواب و بیست دقیقه بلافاصله بعد از بیداری در حالت هیپنوتیزم هستیم. افکار ما در بیست دقیقه قبل از خواب، در حالات بعد از بیداری ما تأثیر دارد. اگر انسان آلفا و به دنبال آن تتای آرامی نداشته باشد ، یعنی قبل از خواب افکار منفی را مرور کند، در طول آلفا و بتای بعدی (یعنی بعد از بیدار شدن)، مجدداً افکار منفی با او خواهند بود و این بار بسیار شدیدتر! چون در زمان آلفا که در بالاترین حالت تلقینپذیری بوده است ، کلی فکر و احساس منفی رو وارد ضمیر ناخودآگاه کرده است .
امواج آلفا بسیار مهم است و اساس موفقیت انسان در حیطهی این امواج قرار دارد که انسان به چه چیزی فکر میکند و چه چیزی را در ذهن خویش ساختهوپرداخته میکند. هیپنوتیزورها برای اینکه فردی را هیپنوتیزم کنند سوژه را مصنوعی به حالت آلفا میبرند و کارهای درمانی را بر روی سوژهی خویش انجام میدهند. این امواج با عنوان امواج شفابخشی نیز شناخته میشود. همانطور که گفته شد هر فردی در روز حداقل دو بار از مرز این خطوط عبور میکند. بار اول زمانی است که از حالت عادی به خواب میرود که امواج مغز از سیزده هرتز به هشت میرسد و بار دوم زمانی که از خواب بیدار میشود و امواج مغز از هشت به سیزده هرتز افزایش مییابد.
در حیطه امواج آلفا انسان به ضمیر ناخودآگاه خویش دسترسی پیدا میکند. یعنی نیمکرهی چپ انسان که همواره دنبال منطق و استدلال است خاموش شده و نیمکرهی راست انسان فعالتر میشود و شما به نیروی درونی خود نزدیکتر میشوید. این لحظات بسیار حائز اهمیت است، زیرا هر آنچه از ذهن شما بگذرد، احتمال خلق یا دستیابی به آن بیشتر است. اگر شما به چیزهایی که مثبت هستند فکر کنید درواقع به ضمیر ناخودآگاه خودفرمان میدهید که آن را برایم خلق کن و آن ضمیر باقدرتی که دارد آن را برایتان به ارمغان میآورد. ولی اگر به افکار منفی بپردازید ضمیر شما هم همان چیزهایی را که آنها را نمیخواهید و از آن هراس دارید را برایتان خلق میکند. زیرا این ضمیر فاقد شعور است و نمیفهمد که شما این را میخواهید یا نمیخواهید و چون هر یک از این اندیشهها بهمثابهی کد یا فرمان برای ضمیر محسوب میشود تلاش برای دستیابی یا انجام آن را نیز بیشتر میکند. ازاینرو به شما میگویم چه بسیار انسانهایی که در این لحظات به اوج موفقیت رسیدهاند و چه بسیار انسانهای ناآگاه و غافلی که خود را تباه کرده و به بدبختی کشاندهاند. زیرا نمیدانند که با خود چه میکنند. شخصی که به هنگام خواب به فکر مشکلات مادی خویش است باید بداند که راه را بروی خود میبندد و برای شکست خود برنامهریزی میکند. بنابراین در ابتدای خواب که در حیطه امواج آلفا هستید بایستی تا جایی که میتوانید افکار مثبت را در خود تقویت کنید. زمانی که انسان از خواب بیدار میشود تا پانزده دقیقه از مغزش همچنان امواج آلفا ساطع میشود و کمکم به حالت عادی که همان وضعیت بتا میباشد میرسد. برای همین است که اگر با آرامش از خواب بیدار نشوید تمام آن روز احساس ناخوشایندی خواهید داشت. آلفای نامناسب در لحظه بیداری برای شما کد منفی محسوب میشود و شرایطی را پدید میآورد که در اصطلاح میگویند فلانی امروز از دنده چپ بلند شده است.
نوش داروی اکثر بیماریهای دنیای مدرن، امواج مغزی آلفا است که بدن و ذهن را در وضعیتی آرام و آزاد قرار میدهد و با واکنشهای ناهنجاری که از ابتدای خلقت انسان در جسم او رخداده مقابله میکند. در دنیای مدرن ، زندگی انسان دیگر توسط حیوانات وحشی یا قبایل آدمخوار تهدید نمیشود، اما سیستم ترشحکنندهی آدرنالین که بدن انسان را در برابر چنان تهدیدهایی محافظت میکرده است، در برابر تهدیدهای مدرن نیز به همان روش واکنش نشان میدهد. امروزه تهدیدهای زندگی انسان معمولاً بهصورت ترس از بحران مالی یا از دست دادن موقعیت شغلی و یا مشکلات خانوادگی و امثال آن جلوهگر میشود.
اگرچه این قبیل تنشهای جامعهی مدرن خطرات غیرواقعی هستند، ذهنِ نگران و مضطرب آنها را واقعی تلقی میکند. ازآنجاکه بحرانهای دنیای مدرن حدومرزی ندارد و هرگز پایان نمیپذیرد، بدن بسیاری از مردم بهطور مداوم نسبت به آنها واکنش نشان میدهد. این حالت تنش و اتلاف مداوم انرژی، منجر به بیماریهای جسمی و روحی میشود. علاوه بر این بزرگترین مکانیسم دفاعی بدن انسان به دلیل استفادهی بیشازحد فرسوده میشود و بهاینترتیب بسیاری از مردم خود را در مقابل خطرهای واقعی ناتوان میبینند. افزایش روزافزون تعداد قربانیان شوک ناشی از مواجهۀ ناگهانی با موقعیتهای خطرناک واقعی تأییدکنندۀ این مطلب است. پزشکان و دانشمندان معتقدند که مراقبه یکی از بهترین شیوهها برای درمان این عارضه است. مراقبه باعث آرامش ذهن میشود و همواره با کاوش در زوایای روح انسان همراه است.
انسان مدرن، دارای تفکری منطقی است و ترجیح میدهد زندگی خود را بر اساس واقعیتهای علمی پایهگذاری کند. امروزه بیشترِ واقعیتهای علمی موردپذیرش قرار میگیرند و تجربیات علمی ثابت کردهاند، بعضی از مردم که تفکر مراقبهای دارند و امواج مغزی آنها بهطور عمده از نوع آلفاست، میتوانند وقایع را پیشبینی کنند و از وقایع درونی و بیرونی که خارج از دسترس حواس پنجگانه است آگاهی داشته باشند.
این تواناییهای روحی که بسیاری از مردم برای کسب آنها تلاش میکنند، ابتداییترین نشانههای قدم گذاشتن در مسیر معنویت هستند. اگرچه رهروان واقعی، داشتن این تواناییها را انکار میکنند تا مبادا آشکار ساختن تواناییهایشان باعث زوال و شکست آنها شود. حقیقت این است که قدرتهای درونی در همهی ما وجود دارد، ما فقط باید برای بیدار کردن مراکز عالی مغز تمرین کنیم تا بتوانیم راهی بهسوی تجربههای جدید و روزنهای بهسوی نور و روشنایی بگشاییم.
امواج دلتا ( Delta ) : (3-2/0 هرتز) «حالت خوابسنگین»
دلتا آهستهترین موج مغزی است و در طی خواب عمیق (بدون رؤیا) غلبه دارد و برای ترشح هورمون رشد و ترمیم بافتهای بدن مفید است.
امواج دلتا به امواج خواب معروف میباشند. این امواج دارای فرکانس ۰٫۲ تا ۳ هرتز هستند که در بین امواج مغزی دارای کمترین فرکانس میباشند. عمیقترین سطح خواب دارای این موج میباشد که نقشی حیاتی در زندگی انسان ایفا میکند.
امواج تتا (Theta) : (7-4 هرتز) «حالت خواب سبک»
یادگیری عالی، احساس سکون و آرامش، پذیرندگی زیاد، برنامهریزی مجدد ذهن، خیالپردازی، تفکر بدون خودسانسوری و خلاقانه، فراخوانی خاطرات ناراحتکننده و رنجآور ذخیرهشده در حافظه ، کارکردهای موج تتا هستند.
تتا یکی از پیچیدهترین حالات مغزی فوقالعادهای است که تابهحال کشفشده است. این موج به هنگام قبل از خواب عمیق فعال است، همچنین این امواج در هنگام مراقبه و مدیتیشن بیشترین فعالیت رادارند. با امواج تتا بدن شما حالتی مشابه خلسه را تجربه میکند. در فاز تتا شما در حالت خوابوبیدار میباشید و بدن شما برای دریافت شهود و بینش آمادگی دارد.
تتا یک حالت فوقالعاده برای یادگیری و حفظ و درک اطلاعات در حافظه بلندمدت است. در فاز تتا مغز شما برای درک مطالب و دریافت اطلاعات جدید بهینه میگردد. کودکان زیر ۵ سال که بیشترین پتانسیل جذب اطلاعات و یادگیری رادارند دارای امواج تتای قویتری نیز میباشند.
تتا بهعنوان وضعیت سایهروشن آگاهی نیز شناخته میشود. توانائی توجه در امواج تتا به اوج خود میرسد .در این حالت ما مستعد دریافت اطلاعاتی ماورای وضعیت عادی آگاهیمان هستیم. همچنین تتا دروازهای برای یادگیری و حافظه شناختهشده است. مدیتیشن تتا باعث افزایش خلاقیت ، تقویت قدرت یادگیری ، کاهش استرس و بیدار شدن قدرت اشراق و توانائیهای دیگری در زمینه ادراک فراحسی میشود.
من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم.
من صدای نفس باغچه را می شنوم.
و صدای ظلمت را ، وقتی از برگی می ریزد.
و صدای ، سرفه روشنی از پشت درخت،
عطسه آب از هر رخنه سنگ ،
چکچک چلچله از سقف بهار.
و صدای صاف ، باز و بسته شدن پنجره تنهایی.
و صدای پاک ، پوست انداختن مبهم عشق،
متراکم شدن ذوق پریدن در بال
و ترک خوردن خودداری روح.
من صدای قدم خواهش را می شنوم
و صدای ، پای قانونی خون را در رگ،
ضربان سحر چاه کبوترها،
تپش قلب شب آدینه،
جریان گل میخک در فکر،
شیهه پاک حقیقت از دور.
من صدای وزش ماده را می شنوم
و صدای ، کفش ایمان را در کوچه شوق.
و صدای باران را، روی پلک تر عشق،
روی موسیقی غمناک بلوغ،
روی آواز انارستان ها.
و صدای متلاشی شدن شیشه شادی در شب،
پاره پاره شدن کاغذ زیبایی،
پر و خالی شدن کاسه غربت از باد.
من به آغاز زمین نزدیکم.
نبض گل ها را می گیرم.
آشنا هستم با ، سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت.
روح من در جهت تازه اشیا جاری است .
روح من کم سال است.
روح من گاهی از شوق ، سرفه اش می گیرد
.
روح من بیکار است:
قطره های باران را، درز آجرها را، می شمارد.
روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد.
واژه موج مغزی در علوم عصبشناسی به تغییرات موزون در فعالیتهای الکتریکی گروهی از نورونها(Neuron) گفته میشود. هر سلول عصبی دارای ولتاژی است که وقتی یونها در درون و یا خارج سلول شناور میشوند، میتواند تغییر کند. این تغییر با تحریکی از جانب یک سلول دیگر شروع میشود و هنگامیکه ولتاژ یک نورون (Neuron) به حد خاصی رسید، آن سلول نیز علامت الکتریکی دیگری را ارسال میکند و فرایند تکرار میشود. هنگامیکه تعدادی از نورونها همزمان علائم الکتریکی شلیک میکنند، تغییراتی را بهصورت یک موج مشاهده میکنیم، به این صورت که گروهی از نورونها همگی همزمان تهییج شده، خاموش، و بار دیگر تهییج شده هستند.
در هرلحظه، تعدادی از امواج مغزی در حال گذر از مغز است و هر یک با طولموج متفاوتی نوسان میکند، که به ترتیب در الگوهای دلتا ، تتا ، آلفا و بتا تقسیم میشوند.
وقتی میخواهیم بخوابیم، ابتدا امواج بتا فعال هستند،کمکم امواج آلفا ظاهر میشوند و بعد تتا و دلتا. وقتی بیدار میشویم، امواج مغز ما در جهت برعکس از دلتا و سپس تتا به آلفا و در آخر به بتا تغییر میکنند. در بیداری، روشهایی برای تغییر امواج از حالت سریع و نامنظم بتابهحالتهای آرامتر مثل آلفا وجود دارد. ما توانایی آرام کردن افکار و خارج کردن ترسها و آشفتگیهای درونی خود را با تمرکز داریم. استفاده از مانتراها (ذِکرها) (mantra) و یا جملات تأکیدی مثبت ، میتواند افکار منفی را از بین ببرد.
بهعبارتدیگر وقتی افکار و احساس منفی را از درون یا بیرون دریافت میکنیم، میتوانیم از مانترا های خود برای دستیابی مجدد تعادل و آرامش استفاده کنیم. برای مثال، وقتی میترسیدید که به هدفتان نمیرسید، مانترای تصویری شما ، تصویری از موفقیت شماست و مانترای کلامی میتواند چنین جملهای باشد: من به هدفم رسیدهام .