که
عریان است
برای تو
قلبِ
باکره ام
قافیه اندیشم و دلــــدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
حرف و صـوت و گفت را بر هم زنم
تا که بی این هر سه،با تو دم زنم
طفلکی پاییز ...
دستش نمک ندارد!
این همه باران به آدم ها می بخشد اما
همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او می زنند ...
خودمانیم ...
تقصیر خودش است؛
بلد نیست مثل «بهار» خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و با هزار ناز و کرشمه
سال تحویلی را هدیه دهد!
سیاست «تابستان» را هم ندارد که
در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد
ولی از پشت خنجری سوزناک بزند ...
طفلی ...
بخت و اقبالِ «زمستان» هم نصیبش نشده که
با تمام سردی و بی تفاوتی اش این همه خواهان داشته باشد!
او «پاییز» است
رو راست و بخشنده!
ساده دل
فکر می کند اگر تمام داشته هایش را
زیر پای آدم ها بریزد، روزی ... جایی ... لحظه ای ...
از خوبی هایش یاد می کنند!
خبر ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش را
به پای محبتش نمی گذارند …
عادت آدم ها همین است …!
یکی به این پاییز بگوید آدم ها یادشان می رود که
تو رسم عاشقی را یادشان داده ای!
دست در دست معشوقه ای دیگر
پا بر روی برگ هایت می گذارند و می گذرند
تنها یادگاری که برایت می ماند ...
«صدای خش خش برگ های تو بعد از رفتن آنهاست» ...!
ناراحت نباش پاییز!
این مردم سال هاست به هوای بارانی می گویند … خراب
اگربحثهای مختلف و دیدگاههای متفاوت در خودشناسی و شخصیت شناسی را کنار یکدیگر بگذارید و مقایسه کنید، کمتر واژه و اصطلاحی را میبینید که به اندازهی درونگرایی و برونگرایی مورد توجه قرار گرفته باشند.
حتی شاید بتوان گفت این دو مفهوم، به نوعی مخرج مشترک رایجترین نظریه های شخصیت شناسی محسوب میشوند.
این درس اختصاصاً به بررسی تعریف درونگرایی و ویژگی های افراد درونگرا اختصاص یافته است. اما قطعاً با مطالعهی آن تصویر واضحتری از مفهوم برونگرایی هم در ذهن شما شکل خواهد گرفت.
در ادامهی این درس به نکات زیر میپردازیم:
آیا تعریف واحد و مشخصی از درونگرایی وجود دارد؟
تعریف درونگرایی در ادبیات یونگ چیست؟
درونگرایی و برونگرایی در مدل پنج عاملی شخصیت چگونه تعریف میشود؟
صفتها و ویژگیهایی که با درونگرایی اشتباه گرفته میشوند
کدام بهتر است: درونگرایی یا برونگرایی؟
با وجودی که اصطلاح درونگرایی (به انگلیسی: Introversion) در بسیاری از مدلها و نظریههای شخصیت شناسی به کار میرود، اما همهی این نظریهها معنای یکسانی برای این مفهوم قائل نیستند.
موازی با تعریفهای متنوعی که از درونگرایی و ویژگی های افراد درونگرا ارائه شده است، در ادبیات عمومی و میان مردم هم این واژه یک معنای روزمره پیدا کرده است.
سادهترین تعریفی که عموم مردم از درونگرایی در ذهن دارند، ساکت نشستن و منزوی بودن و گوشهگیری است.
این تعریف معمولاً بار معنایی منفی هم دارد.
شاید شما هم پدرها و مادرهایی را دیده باشید که گاهی اوقات حتی از دیگران به خاطر درونگرایی فرزندشان عذرخواهی میکنند. در حالی که آنچه روی داده صرفاً این بوده که مثلاً فرزندشان به موقع سلام نکرده یا به سوالی که یکی از بستگان پرسیده، پاسخ نداده است.
به علتِ همین برداشت نادرست از درونگرایی است که عباراتی مانند درمان درونگرایی و حل مشکل درونگرایی در جستجوهای اینترنتی به کار میروند و رواج دارند.
یونگ یکی از نخستین کسانی است که مفهوم درونگرایی و برونگرایی را رواج داد.
در مدل یونگ، درونگرایی و برونگرایی یک ویژگی دوگانه یا دوقطبی (Dichotomy) محسوب میشود. به این معنا که شما یا درونگرا هستید یا برونگرا.
شکل سادهی تعریف درونگرایی و برونگرایی در مدل یونگ به صورت زیر است:
درونگرایی به این معنا است که توجه و علایق و دغدغههای فرد، به احساسات و افکار و دنیای درونی او معطوف است.
در مقابل، برونگرایی به این معنا است که توجه و علایق و دغدغههای فرد به دنیای بیرونی معطوف میشود.
در کتابها و مقالات تخصصیتر یونگی جملههایی شبیه اینها را هم میبینید:
هانس آیزنک (Eysenck) دو اصطلاح درونگرایی و برونگرایی را از یونگ گرفت. اما ترجیح داد به جای استفادهی دوقطبی، آنها را در دو انتهای یک طیف قرار دهد.
بنابراین در تعریف آیزنک، هر یک از ما نقطهای از طیف درونگرایی و برونگرایی را به خود اختصاص دادهایم.
البته آیزنک عملاً مقیاس خود را مقیاس برونگرایی مینامد. یعنی فرض میکند که همهی ما تا حدی برونگرا هستیم و فقط میزان برونگرایی ما با یکدیگر تفاوت دارد. طبیعتاً اگر شما از دوست خود کمتر برونگرا باشید میتوانید فرض کنید نسبت به او درونگرا هستید.
آیزنک یک پرسشنامه هم طراحی کرده که دو شاخص را ارزیابی میکند (برونگرایی و نوروتیسیزم).
[ فایل مرتبط: دانلود نسخه PDF پرسشنامه آیزنک (انگلیسی) ]
اگر میخواهید تصویری دقیقتر از مفهوم درونگرایی (یا در واقع: شاخص برونگرایی پایین) در نگاه آیزنک داشته باشید، بد نیست نگاهی به نمونه سوالهای زیر – که او در پرسشنامهاش مطرح میکند – بیندازید:
مدل پنج عاملی شخصیت هم یکی از پنج فاکتور اصلی سنجش شخصیت را برونگرایی میداند و مانند آیزنک برای برونگرایی یک طیف تعریف میکند.
به عبارت دیگر، هر چه برونگرایی شما پایینتر باشد، میتوانید فرض کنید درونگراتر هستید.
اما باید به خاطر داشته باشیم که آنچه به عنوان برونگرایی در مدل پنج عاملی مطرح میشود، ترکیبی از شش دسته ویژگی است:
بنابراین حاصلجمع وضعیت شما در این شش دسته ویژگی است که نهایتاً باعث میشود در مدل پنج عاملی شما را برونگراتر از فردی دیگر یا درونگراتر از او ارزیابی کنند.
[ درس مرتبط: مدل پنج عاملی شخصیت ]
[ درس مرتبط: تعریف برونگرایی در مدل پنج عاملی ]
[ درس مرتبط: پرسشهای سنجش درونگرایی / برونگرایی در شخصیت شناسی پنج عاملی ]
ما واژهها و ویژگیهای متعددی را معادل درونگرایی در نظر میگیریم.
به عنوان مثال خجالتی بودن از جمله مواردی است که معادل درونگرایی در نظر گرفته میشود.
در حالی که فرد خجالتی از تعامل با دیگران هراس دارد اما فرد درونگرا، صرفاً تنها بودن را به در جمع بودن ترجیح میدهد.
[ درس مرتبط: تفاوت خجالتی بودن و درونگرایی ]
[ درس مرتبط: پرسشنامه سنجش خجالت و کمرویی ]
[ درس مرتبط: ریشه های خجالتی بودن و کمرویی ]
حتی نوروتیک بودن و درونگرایی نیز گاهی در بین عامهی مردم یکسان و هممعنا (یا نزدیک به هم) فرض میشوند.
با توجه به توضیحاتی که تا اینجا ارائه شد، قطعاً توجه دارید که باید همواره به معنای دقیق درونگرایی توجه داشته باشیم و به سادگی آن را به جای جمع گریزی یا خجالتی بودن یا اضطراب اجتماعی یا موارد مشابه به کار نبریم.
مستقل از ریشهی تفاوتها و سهم وراثت و محیط و تربیت در درونگرایی و برونگرایی، یک نکتهی مشخص وجود دارد و آن اینکه از میان دو صفت درونگرا و برونگرا نمیتوان یکی را به دیگری ترجیح داد.
موفقیت زندگی و شغلی ما، تابع درونگرایی و برونگراییمان نیست؛ بلکه تابع شغل و مسیری است که برای زندگی انتخاب میکنیم.
اگر چه ممکن است یک فرد درونگرا در شغلهایی با پایهی مالی، موفقتر از شغلهایی با پایهی فروش باشد و بالعکس فرد برونگرا در شغلهایی که بر پایهی فروش بنا شدهاند شانس موفقیت بیشتری داشته باشد.
حتی در یک زمینهی تخصصی نیز، به سادگی نمیتوان در مورد موفقیت یا عدم موفقیت بر اساس تیپ شخصیتی نظر داد.
در تکمیل مورد نخست، میتوان این مثال را مطرح کرد:
به عبارت دیگر در هر زمینهی شغلی، میتوانید زمینههای تخصصیتری را ببینید که برای فرد برونگرا یا درونگرا مناسب باشد.
این جمله که فرد برونگرا میتواند معلم بهتری باشد، مربوط به چند دهه قبل است.
امروز، هم برونگرایان و هم درونگرایان میتوانند تجربهی موفقی از معلمی داشته باشند. فقط شاید برونگرا به سراغ معلمی در فضای فیزیکی و درونگرا به سمت آموزش دیجیتال برود.
حتی اگر یک فرد درونگرا به فروشندگی منصوب شود، باز هم نمیتوان نتیجه گرفت که وی الزاماً فروشندهی ناموفقی خواهد بود.
اما میتوان نتیجه گرفت که اگر او بخواهد به اندازهی یک فرد برونگرا موفق باشد، احتمالاً باید انرژی بیشتری را برای کسب همان میزان از موفقیت صرف کند.
به بیان دیگر، ممکن است فرد درونگرا در شغلی که مناسب فرد برونگراست، زودتر مستهلک شود.
به خاطر داشته باشید که در اینجا هم، اما و اگرهای بسیاری وجود داشت و هیچیک از توضیحات بالا را نمیتوان به عنوان یک فکت علمی و دقیق مورد استناد قرار داد.
طی سالهای اخیر، کتاب سکوت نوشته سوزان کین، نقش مهمی در تفهمیم این بحث در سطح جهانی داشته و امروز کمتر فرد پخته و مطلعی را میبینید که برونگرایی را ویژگی بهتر و درونگرایی را یک ویژگی نامطلوب در نظر بگیرد.
برگرفته از سایت متمم
تو را به شعر سپردم و شعر را با عشق
سپرده ام به خدا (لا اله الا عشق)
تو از تلاوت گنـدم،تفأل سیبی
توطعم شاخ نباتی به رمزِ"ری را"عشق!
تو رقص بلخیِ شمسی،شب هزارویکم
کشیده ای به نفس از دمِ مسیحا عشق
سحر به ندبه نشستم که شعر تازه کنم
به قدرِ سوره ی یلدا نوشته ام یا عشق
من از قبیله کوچم،عبور را بلدم
عبور می کنم از هرکه هر چه الا عشق
به جبر گوشه ی چشمت حساب پس دادم
مرا به شعری سفارش بکن،ولی با عشق
م.ح.افشار
* " ر ی ر ا" در لغت به معنای هشیار باش و آگاه باش است. اما در واقع نام پرنده ای کوچک ( کوچکتر از گنجشک) و خوش صدا در کوهستان و جنگل های مازندران است که صدایش را می توان شنید ولی خودش را نمی توان دید. افزون بر این نامی دخترانه است که در اشعار نیما یوشیج و سید علی صالحی به عنوان " معشوق انتزاعی" ( آنیمای درون) یاد شده است.
عشق مفهومی انتزاعی است و بدون شک تعریف آن با استفاده از واژهها یکی از دشوارترین کارهاست. این درحالی است که حتی درباب ماهیت عشق هیچ نظریه مشترک و عموماً پذیرفته شدهای وجود ندارد. همیشه در زمینه عشق ابهام و سردرگمیهایی وجود داشته است. ازجمله عمدهترین نظریههای عشق توسط رابرت جی استرنبرگ ارائه شده است. در سال ۱۹۸۷ استرنبرگ نظریهای ارائه داد که در آن عشق را به شکل یک مثلث تصور کرد. او میگوید که عشق مرکب ازسه بخش است: صمیمیت، شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد.
سه مولفه عشق در نظریه استرنبرگ
مولفه اول عشق: صمیمیت
هرچند این اصطلاح به تنهایی چندین معنی دارد، استرنبرگ آن را به عنوان احساساتی که نشانه نزدیک بودن است، در نظر گرفت. بنابراین صمیمیت جوهره عشق را تشکیل میدهد. استرنبرگ در تحقیقاتش به این نتیجه رسید که صمیمیت شامل ۱۰ عنصرمختلف در رابطه با شخص مورد علاقه است:
۱- میل به رفاه شخص مورد علاقه
۲- تجربه خوشحالی با او
۳- داشتن توجه زیاد به وی
۴- حساب کردن روی شخص مورد علاقه به هنگام نیازمندی
۵- داشتن درک متقابل
۶- درمیان گذاشتن مسائل شخصی
۷- دریافت حمایت عاطفی
۸- ارائه حمایت عاطفی
۹- برقراری رابطه صمیمانه با فرد مورد علاقه
۱۰- و ارج نهادن به وی
بنابراین صمیمیت عبارت است از احساس محبت و اظهار آن، علاقه، مراقبت، مسئولیت، همدلی و غمخواری نسبت به فردی که شخص او را دوست دارد. صمیمیت جنبه هیجانی و عاطفی دارد و نوعی احساس گرمی، محبت، نزدیکی، مرتبط بودن و در قید و بند طرف مقابل بودن در فرد ایجاد میکند.
مولفه دوم عشق: شور و شوق (شهوت(
دومین مولفه شامل شور و اشتیاق که مبتنی بر انگیزشهای شهوانی و جذابیتهای جسمانی است و شامل اشتغالات ذهنی مثبت نسبت به معشوق است. این بعد جنبه انگیزشی دارد.
مولفه سوم عشق: تصمیم/تعهد
این مولفه شامل تصمیمهای خودآگاهانه و غیر خودآگاهانهای میشود که فرد برای دوست داشتن دیگری اتخاذ و خود را متعهد به حفظ آن میکند. این حالت جنبه شناختی دارد و در بردارنده تصمیم کوتاه مدت و بلندمدت برای دوست داشتن و مراقبت از معشوق است. این بعد تصمیم گرفتن برای تعهد داشتن، حفظ و نگهداری از معشوق و رابطه طولانی مدت با اوست. این جزء شامل تصمیم گیری در این باره است که فقط با یک نفر باشد و شریک دیگری برای خود انتخاب نکند و این ارتباط را مهمتر از ارتباط با هر فرد دیگری تلقی کند.
انواع عشق در نظریه استرنبرگ
درواقع میتوان دیدگاه استرنبرگ را به یک مثلث تشبیه کرد که همواره این ۳ عنصر در فرآیند عشق دخالت میکند. از نظر استرنبرگ سه بعد عشق به ندرت در فردی به طور مساوی جمع میشود و میزان وجود هر یک از ابعاد در روابط عاشقانه متفاوت است. همچنین عنوان میکند که مولفههای صمیمیت، شور و اشتیاق (شهوت) و تصمیم/تعهد در ترکیب با یکدیگر ۸ نوع متفاوت از عشق را به وجود میآورند که هر کدام ویژگیها، محاسن و معایب خود را دارند اما برخی از انواع عشق با سطوح بالاتری از رضایتمندی همراهاند.
انواع عشق براساس مثلث عشق استرانبرگ
۱- فقدان عشق: زمانی است که ابعاد سه گانه عشق در روابط افراد بسیار کمرنگ است یا اصلاً وجود ندارد. مثل بسیاری از روابط رسمی که افراد مرتبط با یکدیگر دارند. اگر احساس شخص نسبت به شریک زندگی از این نوع باشد، این رابطه در معرض خطر است.
۲- دوست داشتن: زمانی است که فقط عامل صمیمیت وجود داشته باشد و از دو بعد دیگر خبری نیست یا بسیار کمرنگ است. این نوع عشق، احساس ایجاد یک رابطه دوستی عمیق و حقیقی میباشد. در این حالت احساس دلسوزی، رفاقت، گرمی، مهر و علاقه و هیجانات مثبت وجود دارد. اما احساس شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد وجود ندارد.
۳- شیفتگی (دلباختگی): در این نوع عشق بعد شور و شوق (شهوت) بر روابط افراد یا احساس یک فرد نسبت به دیگری حاکم است. یک حالت شدید شور و اشتیاق است که در آن فرد به شدت و به طور افراطی مجذوب شده، درحالی که تعهد و صمیمیت واقعی وجود ندارد. در این حالت فرد به صورت وسواس گونه از طرف مقابل شخص ایده آلی میسازد. در این نوع عشق درجه بالایی از برانگیختگی فیزیولوژی و روانی وجود دارد. این نوع عشق با وصل به معشوق به شدت پایان میپذیرد و ممکن است به تنفر تبدیل شود.
۴- عشق پوچ (تهی): در این نوع عشق فقط بعد تصمیم/تعهد وجود دارد و سایر ابعاد وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است. به طور معمولی این نوع عشق در یک رابطه بلند مدت راکد وجود دارد که در آن زوجها رابطه هیجانی و عاطفی متقابل را از دست دادهاند و یا آنقدر با هم ماندهاند که به همدیگر عادت کردهاند یا به علت ترس از بی کسی و یا به خصوص برای فرزندان با هم میمانند. همچنین این نوع عشق در ازدواجهای از پیش ترتیب داده شده نیز دیده میشود.
۵- عشق رمانتیک: این نوع عشق ترکیبی از صمیمیت و شور و شوق است که بر اساس دو جنبه جذابیت فیزیکی و عاطفی استوار است. نوعی احساس نزدیکی، قرابت و پیوند بین دو زوج است. در این حالت اعتماد بسیار بالایی نسبت به همسر وجود دارد و به لحاظ عاطفی به شدت به او نزدیک است. در این نوع عشق خود افشایی بسیار بالاست و شخص بدون ترس از طردشدن، عقاید و افکار خود را با همسرش درمیان میگذارد و زمانی که افکار و احساس خود را برای طرف مقابل ابراز میدارد، حالت شور و شوق را در اوج خود تجربه خواهد کرد. با این حال به دلیل نداشتن بینش و تعهد، امکان تداوم این عشق اندک است و در صورتی که رابطه به علت ارضای نیازهای زوجین تداوم یابد به مرور زمان تعهد در روابط آنها به وجود میآید.
۶- عشق رفاقتی: این نوع عشق ترکیبی از صمیمیت و تعهد است. یک رابطه دوستانه پایدار، طولانی مدت و متعهدانه که همراه با مقدار زیادی صمیمیت است. در این نوع عشق تصمیم بر آن است که شخص همسرش را دوست داشته باشد و به باقیماندن با او متعهد میباشد. این نوع عشق همراه با بهترین روابط دوستانه است که رفتار شهوانی در آن نیست یا خیلی کمرنگ است و رفتار عطوفت ورزانه در آن دیده نمیشود. بسیاری از عشقهای آرمانی که دوام یابد و پایدار شود، تبدیل به عشق رفاقت آمیز خواهد شد. این نوع عشق بین دو همکار که سالها با یکدیگر کار کردهاند یا بین یک زوج که دارای فرزندانی هستند مشاهده میگردد.
۷- عشق ابلهانه: این نوع عشق، از ترکیب شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد به وجود میآید و صمیمیت درآن دیده نمیشود. زوجین صرفاً براساس حالت شور و شوق (شهوت) نسبت به هم متعهد هستند و رابطه صمیمانه و عاطفی عمیقی با همدیگر دارند. این حالت گردبادی از هیجانات است که زود فروکش میکند. استرنبرگ معتقد است دراین حالت افراد در نگاه اول عاشق یکدیگر میشوند و خیلی زود بدون اینکه همدیگر را بشناسند به داشتن یک رابطه طولانی متعهد میگردند. این عشق خیلی شدید و اغلب وسواس گونه است. فرد نمیتواند فکر خود را از او رها کند، شدیداً آرزو میکند به او نزدیک شود، او را لمس کند و با او در هم آمیزد و با این تخیلات به فرد حالت شوریدگی دست میدهد.
۸- عشق کامل (آرمانی:( این نوع عشق ترکیبی از سه حالت صمیمیت، شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد است. در این حالت فرد همسر خود را به عنوان یک انسان دوست میدارد و به او احترام میگذارد، به او متعهد است و از طریق برقراری ارتباط درست با او احساس نزدیکی میکند. رفتار دوستانه، رفاقت آمیز، محبت آمیز و مراقبت آمیز خواهد داشت. روابط زناشویی همراه با تعهد به وفاداری و اوج لذت بدون احساس گناه تجربه میشود. استرنبرگ (۱۹۸۸) عنوان میکند رسیدن به این مرحله خیلی آسانتر از نگهداشتن آن است.
منبع
Sternberg, R. J. (1986). A triangular theory of love. Psychological review, 93(2),
دلم
دلم باران ...
دلم دریا ...
دلم لبخند ماهی ها ...
دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور ...
دلم بوی خوش بابونه می خواهد ...
دلم یک باغ پر نارنج ...
دلم آرامشِ تُرد و لطیفِ صبح شالیزار ...
دلم صبحی ...
سلامی ...
بوسه ای ...
عشقی ...
نسیمی ...
عطر لبخندی ...
نوای دلکش تار و کمانچه ...
از مسیری دورتر حتی ...
دلم شعری سراسر دوستت دارم ...
دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد ...
دلم مهتاب می خواهد که جانم را بپوشاند ...
دلم آوازهای سرخوش مستانه می خواهد ...
آیا اگر به فرض،شیطان فرمان خدا را گردن می نهاد و به آدم سجده می کرد،باز وسوسه گر دیگری در جهان پیدا می شد یا نمی شد؟
اگر نمی شد،در آن صورت زندگی آدمیان چه صورتی داشت؟
ویا اگر وسوسه های شیطانی نبود؛گناهی پیدا می شد یا نه؟ اگر گناهی نبود، جهنمی هم برپا می شد یا نه؟
ودر نهایت آدمیان به کدام داعی خطا می کردند و خطاکار می گشتند؟! و سرنوشت زندگی اجتماعی آدمیان در جهان بدون خطا وگناه چگونه بود و آدمیان چنین جهانی را چگونه تجربه می کردند؟!!