تفکر انتقادی
هر نمونه راهنمای توسعه فردی در قرن اخیر را که بررسی کنید با لیستی از پیشنهادها مواجه میشوید. در این لیست مهارتهای جدیدی وجود دارد که در دوران قدیم و در آن ساختار، نهتنها مهم نبودند بلکه احتمال داشت سرصاحب مهارت را بر باد بدهد. مهارتهایی همچون تفکر انتقادی، تفکر خلاقانه، همکاری و ارتباطات شیرازه بسیاری از مهارتهای پیشنهادی را در راهنماها شامل میشود.
مهارت تفکر انتقادی، نقطه مقابلتایید از راه دور و بدون چون و چرا است. مخالف سرسخت تایید نظرات و افکار بهدلیل موجه بودن گوینده آن است. با روالها و عادات سر سازگاری ندارد. پیمان برادری با هیچ نظام فکری نبسته است و به محض آموزش آن، آموزندگان این مهارت را برای آموزگار خود به دردسری قابلتوجه تبدیل میکند که همه چارچوبها را زیرسوال میبرند.
واقعیت این است که دنیای امروز بسیار پویا است و قدرت تاثیرگذاری در دستان افرادی کاملا جدید نسبت به طبقه صاحبان اندیشه در دوران قبل است و مهارت تفکر انتقادی، هم علت و هم احتمالا معلول این تغییر پارادایم در نظام فکری و به تبع آن نظام اجتماعی و تجاری است.
برخلاف بسیاری از مهارتها که ویژه سن و سال خاصی است و کاربرد آن هم در تمامی مراحل زندگی بسیار پررنگ نیست، مهارت تفکر انتقادی کاربرد مستقیم و ویژهای حتی در مباحث روزانه و ارتقای کیفیت آن دارد. کاربست و توسعه آن به سبکی از زندگی منجر میشود که بسترساز فراگیری سوادهایی همچون سواد رسانهای، سواد اجتماعی و... خواهد شد. تفکر انتقادی، نگرش منفعل یا فعال بودن به ظاهر(تکرار نظرات و افکار سایرین و انتشار آن در هر جایی که ممکن است) را تضعیف میکند و باعث میشود که فرد نهتنها به معلولها نیندیشد، بلکه عوامل را نیز درست ببیند. شاید افراد و گروههایی علاقه نداشته باشند که اطرافیانشان با فراگیری این دست مهارتها، چالشهایی را برایشان درست کنند و به نوعی سلطه فکری خود را حفظ کنند. اما لازم به ذکر است جهان امروز با محافظه کاری بهشدت درافتاده است و بزرگان امروز کسانی نیستند که امر میکنند؛ بلکه کسانی هستند که خوب گوش میدهند و از نظریات متفاوت اطرافیان و جامعه ذینفعشان بهخوبی استقبال میکنند.
شاید نقطه اول شروع توسعه مهارت تفکر انتقادی، رویکرد همراه با عدم قطعیت به جهان باشد. اینکه افراد جامعه بهجای سوال، همه تحلیل دارند و جواب، نشان از ضعف شدید این مهارت است. اینکه همه برای شرایط اقتصادی و اجتماعی، برای مدیریت زندگی و تقریبا تمام چالشهای روزمره به جای پرسش، جواب دارند و آن را قطعی نیز میدانند، همان تفکر قدیم و تکرار افکار و اندیشههای سایرین است. کافی است دفعه بعد که در تاکسی سوار شدید یا در حالی که در یک صف منتظر هستید، بپرسید که چرا وضع اقتصاد اینطور است؟ به جرات میتوان گفت حتی کسی نخواهد پرسید که مگر چطور است و منظورتان بهصورت دقیق چیست؟ همه تحلیلهای مختلف و غیرمرتبط را با هم ترکیب میکنند و جلوی شما بهصورت ویترینی نمایش میدهند. دریغ از آنکه یک فرد حتی سعی کند درست گوش بدهد و سپس با سوالات متعدد سعی در واکاوی سوال کند (البته انتظار تفکر عمیق در محلهای مذکور خیالی باطل است اما متاسفانه این انتظار برای حتی دانشگاهها هم به انتظاری غیر واقعی تبدیل شده است). همین ضعف است که افراد میپندارند میتوانند جواب همه موارد را با خرد رایج و حافظه شخصی یا نهایتا یک مطلب در فلان شبکه اجتماعی، ارائه کنند و ابدا عبارتهایی مانند نمیدانم و باید بررسی کنم نهتنها گفته نمیشود، بلکه طرفدار هم ندارد.
سوال بپرسیم، چالش ایجاد کنیم، انتهای مساله یا کار را ببینیم و سپس رو به عقب نگاه کنیم. بهجای ادعاها و گفتارها شواهد را ببینیم، فرضها را بهجای حکمها اشتباه نگیریم، تفاوت فرضیه و نظریه را درک کنیم، قبول کنیم هیچ فردی همیشه نمیتواند انتقادی فکر کند و همچنین همیشه نمیتواند درست بگوید، رویکردها را شکگرایانه بنگریم و شاید بهطور خلاصه باید گفت که با کیفیت بالاتر و بهتری گوش بدهیم و مرتب فرضیات را زیرسوال ببریم. این مهارت نیازی به ابزار فیزیکی، مدارس مدرن، امکانات پیچیده و زمان ندارد. شروع کنید که امروز اولین روز از ادامه زندگی شماست.
نوشته:سید ارشد حسینی
مشاور توسعه کسب و کار
نقطه عطف تفکر انتقادی،رعایت اصل "بی طرفی" است.
سوال اینجاست که آیا با "آلودگی های ذهنی" و"ذهن های شرطی شده" که انسان ها حتی انسان های تحصیل کرده دارند؛ توان این را دارند که در نگاه کردن به امور و قضایا و نیز قضاوت کردن ،بی طرف بمانند؟
ذهن انسان در فرآیند اجتماعی شدن شرطی شده و نسبت به دریافت های محیطی زنگار مثبت و منفی و در نهایت ارزشی می بندد، چنین ذهنی چگونه قادر خواهد بود عینیت(= بی طرفی یا بی طرف بودن) را درمشاهدات و مطالعات وارزیابی ها و قضاوت های خود رعایت نماید؟
تفکر انتقادی ذهن نقاد می خواهد، ذهن نقاد به معنای رهایی از معارضات و داد و ستدهای به اصطلاح هنجارهای ذهنی است. هرگاه متفکر انتقادی و یا منتقد توانست ذهن اش را صیقل دهد تا آن را از "من" خالی نماید، طوری که بی هیچ ترس و دغدغه و اضطراری بتواند در سکوت تماشا کند و نگاهش بدون تعبیر و تفسیراز پیش تعیین شده باشد؛توفیق ورود سبز و امن به فضای تفکر انتقادی را یافته است.
وگرنه دیدن امورآن چنان که هستند ( هم بود و هم نمود شان= هم ظاهر و هم باطن شان) مهارت بسیار بالایی می خواهد که از عهده هرکس برنمی آید.لذا پیشنیاز تفکر انتقادی؛ صیقل زنی ذهن از حجاب والقائات است.