بردگی فکری و آزادی
انسان برای این منظور خلق نشده که ذهن و فکر خویش را به این و آن ببازد.لذا باید آن چنان هشیار باشد که زیر نفوذ وسلطه دیگران و ایسم های مختلف نرود.
از طرفی آن چنان نیز در اندیشه ی خود غرق نشود و طوری شیفته و مفتون برداشت های خویش نگردد که هیچ حقی را برای دیگری قایل نشود.شیفتگی انسان نسبت به دریافت ها و برداشت ها و نگرش های خود از زندگی، دید شامل و کل نگرو همه جانبه نگر را ازاو می گیرد و لاجرم در دنیای دریافت های خود زندانی و اسیر می گردد.
از هزاران یک کسی خوش منظر است؛که بداند کو به صندوق اندراست// ذوق آزادی ندیده جان او؛ هست صندوق صور میدان او.
مدت این اسارت نیز به زمان بیدار شدن انسان از این وضعیت پدید آمده،مربوط می شود.با بیدار شدن انسان،حصارهای زندان نیز فرو خواهد ریخت و انسان آزاد می گردد.
دیده ای باید سبب سوراخ کن؛ تا حجب را برکند از بیخ و بن// تا مسبب بیند اندر لامکان؛هرزه داند جهد و اکساب و دکان.
پس آزادی یعنی ...
در طبیعی ترین حالت، آزادی یعنی این که انسان در دو زندان اسیر نباشد: زندان ایسم های مختلف و تفکرات اشخاص گوناگون و زندان بافته های ذهن شرطی شده خود. به قول حضرت حافظ فرد ازاد:ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزادست.