آسمان قلبش گرفته، روسری را باز کن
گیس بر صورت بچرخان و خسوف آغاز کن
ای که چشم مشکی تو چشمه ی شعر سپید
گونه ات را وقف این مرد غزل پرداز کن
لب به لب هایم بده با بوسه ی شیرین خود
در گلوی تلخ من فالوده ی شیراز کن
تار گیتارم دگر امشب برایم کوک نیست
تار موهای بلندت را برایم ساز کن
شکوه بسیار و عزیزم وقتِ بوسیدن کم است
امشبی در شکوه کردن های خود ایجاز کن